Grave

Grave Of The Fireflies

Grave

Grave Of The Fireflies

خلوت

سرم رو میذارم رو میز و میرم تو فکر.  فکری که این چند روز بد مشغولم کرده. یه جور حس رضایت توی اوج خفگی. توی اوج عذاب. غرق شدم تو خودم. اما دلم خوش شده. روزگار بسته ی ذهنم سپری شده. هر روز یه راه رو میرفتم. تکراری. انگار نفسم باز شده. دلم یه چیزایی میخواد. اما نه زیاد. دلم خلوت میخواد. خلوت

لبخند زشتت

-بازم گریه کردی؟

آخه چرا؟

میشه بخندی

- نه

- دوست دارم بهت بگم لبخندت رو دوست دارم اما اینجوری نیست.

- اینو که میگی سرحالم میکنی.

روال شدم واسه خودم

یه وقتی اگه یه جا یکی رو دیدی بهش بگو خیلی وقت بود منتظرش بودم. نیومد. یعنی یه جورایی میدونستم نمیاد. حال میکردم اینجوری. الان اما واسه خودم خری شدم. آقا شدم. دستم به دهنم میرسه. شبا مسواک میزنم.کاریش نمیشه کرد. روال شده دیگه.