Grave

Grave Of The Fireflies

Grave

Grave Of The Fireflies

داستان 1 - پارت دوم

یک ربع بعد

صدای کتری بلند شده منم که حال ندارم. ولو شدم رو زمین دارم تلویزیون میبینم. اصلا از وقتی روشن شده نفهمیدم چی نشون داده. حواسم نیست. خاکستر سیگار ریخته رو زمین. کتری مثل اینکه ول کن نیست. تو هم مثل این کتری بودی. منم همینی که الان هستم. نمیشد دیگه. خودتم بعدا فهمیدی.

صدای پای یه نفر از پشت در میاد. یکمی صبر میکنم و بعد میرم ببینم کی بوده . در رو باز میکنم. مجله های اشتراکی رسیدن. مجله فیزیک و مجله ادبیات. دی وی دی رو هم فرستادن. یه نگاه به دور و بر میکنم تا پستچی و ببینم اما خیلی زود رفته. برمیگردم تلوزیون رو خاموش میکنم. مجله ها رو میندازم رو تخت و لم میدم تا یه نگاهی بندازم. دو سه صفحه ای ورق میزنم ولی نمیتونم تمرکز کنم. باید یکم تغییر بدم تو اتاق. تو جای نا مرتب چیزی نمی تونم بخونم. خیلی سریع و شلخته جمع و جور میکنم دور و برم رو. پرده رو میکشم کنار حالا با خیال راحت میشینم . چند دقیقه بعد احساس ناراحتی میکنم. باید فکر کنم چی کم دارم. شربتی که دیشب درست کرده بودم میارم. حس میکنم هنوز یه چیزی کمه. یخورده گیج دور و برم و نگاه میکنم و خلاصه پیداش میکنم. سیگار و فندک و میزارم کنارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد