Grave

Grave Of The Fireflies

Grave

Grave Of The Fireflies

یه روز خیلی معمولی . من بودم . همه بودن. همه معمولی. همه باهم هیچ فرقی نداشتیم. مثل هم. هر چی داشتیم مال هم بود . هر کی بودیم مال هم بودیم. هیچ عشق دو نفره ای نبود . شادی بود. روح تازگی بود. دستام پیش هر کسی که میرفت خالی برنمیگشت. کمبود نبود . اینجا هم نبود . جاش عجیب بود. غریب بود. همه با هم برای هم میرقصیدیم. چشمامون بسته .

اما معمولی.

پورشه

یه روز نیمه سرد پاییز توی صبح خیلی زود جمعه. نشستم توی ماشین. شیشه ها رو آوردم پایین. بغل دستم یه نفر نشسته. هیچکس حرفی نمیزنه. نه من نه اون. هر دو سرگرم واسه تمیز کردن دلمشغولی های کله های پوکمون. بازم ساکت. حرفی نداریم بزنیم. دایان داره میخونه. حس جالبی نیست. هر دو مون باهم کنار هم احساس تنهایی میکنیم.

پرواز

شاید اونروز که سرم پایین بود خیلی از الان جلوتر نبودم. اما روحم مال خودم بود. کثیف نبود. دستام اگرم سرد بود اما دلم که گرم بود. اما الان دلم سرده تا دستام گرم شن. باید بگردم دنبالش. باید بگیرمش. باید حسش کنم. باید پرواز کنم. پرواز .