Grave

Grave Of The Fireflies

Grave

Grave Of The Fireflies

بازم سرده

سرده. هنوز یکی صدام میزنه. اسممو. میشنوم. الان هشت روزه که صدام میکنه. یه موقع هایی داد میزنه. با عصبانیت میگه جوری که میتونی قرمز شدنش رو ببینی.  چشمام که واسه خودشون میچرخن. بازه اما جایی رو نمی بینم. یه موقع هایی حالم دیگه از اینم بدتر میشه. حس میکنم جسمم دیگه اینجا نیست. دیگه واقعا خودم و اینجا حس نمی کنم. شیشه ی ماشین و میدم پایین . به این باد سرد یخبندون نیاز دارم. مثل اتیش رو آتیش میمونه. شعله ور میشه. میگیرتت. میخواد یه بار همه جا ساکت شه. ابرا ساکت. زمین نچرخ. پرنده ها خفه. حالا یه دفعه یه جیغ افسانه ای و سرت و بگیری تو دستت اما میدونی فایده ای نداره . بارون میاد یا من حسش میکردم. یادم نیست. هر چند وقت صدای یه بوقی میاد با ریتم خاص خودش. با ریتمی که دوست داری. ماشین لیز میخوره انگار که داری بازی میکنی. بیخیالشی. توهم میگیرتت دوباره از اینجا رفتی. وسط یه بیایون داغ پاهات داره میسوزه عرق میریزی. گلوت بسته شده . داری خشک میشی چقدر این گرما و سرما مثل همه جفتش آتیشت میزنه. صدا میزنه. باید بهش بگم دارم میام. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد